زن،بلوغ تمام بوسه ها،
زن، رویای آشکار دریا،
التهاب رسیدن به مهتاب،باور کوچکی که لباس پری می پوشد
زن دستی که به نوازش برمیخیزد
(مردی لای همین سطرها آرام می گیرد)
مادرانی که هنوز ازدعای باران بازنگشته اند
ودخترانی که گیسوانشان تاخواب چشمه پریشان شده
حالا همیشه ی عشق را درکندوی لبانی اناری می توان جست
وبه انتظار باروری زمین به چشمان بانویی
خیره شدکه زبان باغچه رامی فهمد
زن،بالابلندترین آفتاب برای طلوع سپیده ی دوستت دارم
و زن...
و زن تمام حدیث تنهایی مرد... 
نظرات شما عزیزان:
|